کتاب مرگ ایوان ایلیچ

اثر لئو تولستوی از انتشارات مهتاب - مترجم: تیمور قادری-برترین کتاب های تاریخ انجمن کتاب نروژ

Hailed as one of the worlds supreme masterpieces on the subject of death and dying, The Death of Ivan Ilyich is the story of a worldly careerist, a high court judge who has never given the inevitability of his dying so much as a passing thought. But one day, death announces itself to him, and to his shocked surprise, he is brought face to face with his own mortality.

How, Tolstoy asks, does an unreflective man confront his one and only moment of truth?

This short novel was an artistic culmination of a profound spiritual crisis in Tolstoys life, a nine-year period following the publication of Anna Karenina during which he wrote not a word of fiction.
A thoroughly absorbing and, at times, terrifying glimpse into the abyss of death, it is also a strong testament to the possibility of finding spiritual salvation.


خرید کتاب مرگ ایوان ایلیچ
جستجوی کتاب مرگ ایوان ایلیچ در گودریدز

معرفی کتاب مرگ ایوان ایلیچ از نگاه کاربران
این اولین تجربه من با تولستوی است؛ من هنوز سعی می کنم با کارهای بزرگ و حماسی خود مقابله کنم و فکر کردم که این می تواند به راحتی قابل هضم برای شروع باشد. این داستان، مرگ ایوان ایلیچ، درخشان است. من فکر می کنم که آنچه که من درخشان ترین آن را پیدا می کنم این است که سادگی آن، توانایی آن در اکثریت زمان ظهور است. داستان بر روی سطح بسیار ساده است. اما تجرد انسان به عنوان بیماری او از بد به بدتر می رود، واکنش های آن شخصیت های اطراف او - تمام درد و دل با حقیقت. و حقیقتی است که برای هضم آن مشکل است؛ وحشتناک، واقعا. فردی که ظاهرا همه چیز را درست کرده و تمام زندگی خود را تمام کرده است، با این احتمال که تمام عمر او بیشتر یا کمتر بی معنی است و ممکن است او همه چیز را خوشحال نکرده باشد یا در طول مسیر اشتباه نداشته باشد. سوالاتی که این داستان مطرح می کند، بسیار بزرگ است و آن را برای من قابل توجه است که هر یک از آنها به گونه ای مختصر در تعداد کمی از صفحات به کار رفته است. این نسخه که خواندن آن را نیز شامل می شود @ Confession @ که، همانطور که من آن را در طول تاریخ درک می کنم، قطعهیی که تولستوی بعدا در زندگی زندگی می کرد (همانند «مرگ ایوان ایلیچ»). جذابیت آن برای خواندن تفسیرهایش در داستان است و سپس آنها را به روش شخصی در اعترافات خواند. جفت کردن یک مورد خوب است، با توجه به محتوای هر یک؛ اما همانطور که احساس می کردم اعتراف یک لحظه متریک از تمام این طغیان متافیزیکی، معرفت شناختی و مذهبی را به شما تحمیل می کند، درست بعد از اینکه شما واقعا باید آن داستان را که خواندید در نظر بگیرید. با پایان هر دو در این جلسه، من احساس کردم که من دور و بر دور یک ایده بودم. مانند همه بحث های فلسفی (به ویژه بحث های فلسفی که در داخل رخ می دهد)، اعتراف بی عدالتی می شود و کمی عصبانی می شود و در عین حال آن را سخت می بینم. من می گویم که پایان اعتراف باعث می شود که آن را بیشتر به ارزش کار، اما اگر قضاوت این حجم به طور کلی، خستگی آن را باعث می شود من مایل به دادن این 4 به جای 5 ستاره من به احتمال زیاد فقط به داستان، اگر آن را خودشان بودند.

مشاهده لینک اصلی
من تمایل داشتم کهThe Death of Ivan Ilyich @ از چندین یادداشت در کتاب خود Atul Gawandes، @ Being Mortal را انتخاب کنم. @ این را با من در تعطیلات به ارمغان آورد و توانستم آن را انتخاب کنم. سرانجام وقتی برگشتم، آن را باز کردم و تصمیم گرفتم در نهایت به ایوان ایلیچ اقامت کنم. من هیچ وقت تولستوی چیزی نگفتم، اما با شنیدن اهمیت و ستایش که مردم در مورد او و آثار او صحبت می کردند، می دانستم که من برای چیزی ویژه و متفکر هستم. داستان ایوان ایلیچ به صورت ساده خواندنی بود. این زندگی زندگی ایلیچ را که زندگی تمام عمر خود را در تلاش برای تبدیل شدن به یک شهروند خوب و بالاتر از حد متوسط ​​است، مرتبط می کند. او در دولت کار می کند، دوستانه است، تعدادی از دوستان و خانواده، به مدرسه حقوقی رفت، و افتخار و شادی از حرفه خود را. او خود را محترم می شمارد و فقط در همه چیزهایی که دارد انجام می دهد، مخصوصا زمانی که از او دعوت می شود تا پرونده های مدنی را حل کند. پس از گذشت چند سال از تحصیل در رشته کارشناسی، او با یک زن خدمتکار ملاقات می کند و تصمیم می گیرد با او ازدواج کند. او معتقد است که شیوه ای شایسته در شخصیت او، کیفیت دائمی است، اما ثابت شده است که اشتباه است. ازدواج و زندگی خانوادگی او شروع به فروپاشی می کند و پناه می گیرد که به طور کامل در کار خود غوطه ور می شود. ایوان بیماری می شود. در ابتدا، او هیچ چیز از آن فکر نمی کند، و سپس درد او به طور فزاینده ای شدید، تبدیل شدن به بار نه تنها به او، بلکه به تمام دوستان و خانواده اش. در عوض، پیدا کردن آرامش و درک از خانواده اش، او خلاف، تحقیر، رها کردن و بی تفاوتی را دریافت می کند. چرا ایوان به سادگی بهتر می شود؟ چرا نمی تونم درست مثل دکتر ها بگم؟ چرا او مسیری پر از غم و اندوه را هدایت می کند؟ او تمام خانوادهاش را با او و بدبختی خود میبرد. ایوان در شبهای تنهایی او که در رختخواب غرق می شود، شروع به پرسیدن تمام زندگی اش و تمام علل که او را به جایی که در حال حاضر بوده است، مطرح می کند. اگر او سعی کرده زندگی یک زندگی شایسته و اخلاقی داشته باشد، چرا روزهای آخر او در عذاب است؟ همه چیز او یک بار تصور کرد درست بود، به پایان رسید. هنگامی که من به پایان رسید @ Death of Ivan Ilyich، @ به لئو تولستوی @ Confession @ رفتم. به طور شگفت انگیز، من خودم را کاملا گرفتم. تولستوی با اعلامیه مذهبی شروع می شود - او کل زندگی خود را مسیحی کرده است. همانند تمام کودکان، او این آموزه های مذهبی را از بزرگسالان به او آموزش داد. این به نظر می رسد درست و قابل درک است تا زمانی که او به یک سن خاصی (که همه ما با آن مواجه می شوند) می آید و شروع به سوال از آنچه که او واقعا به آن اعتقاد دارد. @ Confession @ در مورد تولستوی است تلاش برای از بین بردن معنای زندگی، از طریق علم و فلسفه، محققان مشهور و از طریق تجربه های خود. من نمی خواهم آن را بخوانم، اما یک متراکم است، که به طور کامل ارزشش را دارد. من قصد دارم که نسخه شخصی خودم را خریداری کنم و دوباره به آن برگردانم.

مشاهده لینک اصلی
من این کتاب را خوانده ام زیرا نویسنده، روان درمانگر یکی از کتاب های درسی مدرسه به شدت به مرگ ایوان ایلیچ توصیه کرد که همدلی مردم را بکشاند. و من واقعا از خواندن این رمان لذت بردم. در این رمان، ایوان ایلیچ در نهایت پس از تمام آن روزهای مبهم در رختخواب، به وحی رسید. من به یاد پدر پدرم که از سرطان سرطانی رنج می برد مرا یاد گرفت و در خانه فوت کرد. او برای آخرین روز گریه می کرد تا زمانی که قلب خود را متوقف و من تعجب می کنم او recollecting تمام عمر خود را، خاطرات شاد و خوشی، آنهایی که غم، شاید توبه etc..He یک یادداشت نوشتن برای من خانواده ام به عنوان حرف آخر خود را گرفت، و گفت من هستم با عرض پوزش و هنوز هم نمیفهمم که چرا او این کلمه را انتخاب کرد اما هنوز هم خواندن این رمان نوع تسلی من بود و من احساس می کنم درک کنند که چگونه پدرم احساس در آخرین روزهای خود خواندن این novel.As برای اعتراف، تولستوی احساس نهایت دلداری به معنای از زندگی در ایمان من با وحی او موافقم برای زندگی ما به ایمان نیاز داریم. به اعتقاد من برای رهایی از مسالمت آمیز، ما نیز به ایمان به مرگ مردم احتیاج داریم. من میشنوم یکی از دلایلی که چرا بسیاری از ژاپنی ها خودکشی کرده اند، عدم اعتقادند. اکثر آنها بودیسم هستند، نوعی، اما نه مذهبی. (میزان خودکشی ژاپن دو برابر ایالات متحده است) اما همانطور که وی اشاره کرد، مذهب نیز دروغ است و من فکر می کنم بسیار مهم است که به ویژه از دین خودمان اذعان کنیم. بنابراین می توانیم یکدیگر را به یکدیگر متصل کنیم. من احساس می کنم هیچ تصادفی پیتر کارسون وجود ندارد، مترجم در تلاش برای ترجمه این کتاب با مرگ موضوع و معنای زندگی توسط تولستوی است. او یک روز پس از اتمام این کتاب فوت کرد. من تعجب کردم که او قبل از مرگش در این کتاب دلسوزی پیدا کرده بود، همانطور که تولستوی در یافتن ایمان دلسوزی پیدا کرد. من نیز با او موافقم، گفت که زندگی واقعی این است که از افراد ساده و کارآمد است. با این حال، در مقایسه با رمان، مرگ ایوان ایلیچ، اعتراف گاهی اوقات کمی سخت بود تا درک آنچه که تولستوی به طور کامل می گوید، اما من آگاه هستم که ترجمه توسط پیتر کارسون در مقایسه با مترجمان قبلی بسیار واضح تر است. از این رو، من رمان مرگ ایوان ایلیچ را به اعتراف ترجیح می دهم.

مشاهده لینک اصلی
واقعا جالب است که کتابهایی بخوانید که از فرهنگ و زمان مختلفی برخوردارند و کاملا مرتبط هستند. مرگ ایوان ایلیچ یک داستان عمیق در مورد چگونگی زندگی کردن آن ها به شیوه ای اشتباه است، چگونه جریان به راحتی ما را به جذب خود و علاقه شخصی و توجیه خود، و چگونگی جداسازی و حیرت زدن چنین زندگی ایفا می کند. فقیر ایوان میمیرد و نمیتواند از کسی که او واقعا تبدیل شده است نگاه کند. اعترافات یک مقاله شخصی از تولستوی در مورد شکست کامل خود را زمانی که او مشهور بود و پنجاه ساله، پس از جنگ و صلح و آنا Karenina است. او به طور ناگهانی قادر به بی معنی بودن زندگی نبود و صرف حداقل یک سال و نه تنها خود را به قتل رساند، زیرا او نمیتوانست برای رسیدن به شجاعت مضطرب شود. تولستوی در موقعیتی قرار داشت که به همه بهترین متفکرین فلسفی، علمی و جامعه شناختی و روانشناختی در جهان دسترسی پیدا کند و به سختی تلاش کرد تا معانی خود را در افکار و کار خود بیابد. و به طور ناگهانی به او رسید که در حالی که هیچ کس نمی دانست، در حوزه های فکری و ثروتمندی فراوانش زندگی می کند و زندگی یکپارچگی و معنای زندگی را تجربه می کرد، میلیون ها دهقانی که انجام می دادند و تقریبا همه آنها ایمان داشتند. ایمان عمدتا در محافل او منقرض شد، اما برای اکثر مردم بسیار زنده بود. (جالب است که علیرغم عشق و علاقه خود به دهقانان در آثار قبلی او، این عشق به نظر نمی رسد به یک کنجکاوی واقعی در مورد جهان بینی خود را از پایه و اساس تا بعد) ترجمه و پس از مبارزه و بررسی و بررسی خود و بسیاری از تردید ، برای پیدا کردن آرامش در آنجا وجود دارد. (اگر چه نه، معلوم است، در کلیسا.) این یک داستان صادقانه و پر طرفدار است. این باعث می شود که من بخواهم بیوگرافی کامل تولستوی را بخوانم؛ زندگی او طولانی و شگفت انگیز بود و نوبت های بسیار تیز را طی می کرد.

مشاهده لینک اصلی
این یک ترجمه به خوبی برنامه ریزی شده و اعدام شده و همراه با روایت تولستوی و داستان غیر رسمی او است. اگر چه مقدمه و یادداشت های مربوط به ترجمه بر روی یک نتیجه گیری قرار می گیرند، اما آن چیزی است که می گوید انجام می دهد، آن را رضایت بخش تر می کند. این داستان بر روی غرور و مرگ متمرکز است، در حالی که Tolstoys اعترافات را با معنای زندگی به چالش می کشد. من با این کتاب به ضرب المثل ها 19: 3 کشیده می شود: * احمق بودن یک مرد راه خود را پیچیده می کند و قلبش در برابر خداوند فرو می ریزد. من می توانم هیمینگوی را فیتز جرالد را فریاد بزنم تا ضعف های شخصی اش را در Crack Up بشنوم. با این حال، در همان زمان، جالب بود که خواندن خاطرات درونی بزرگ یک ادبیات. این که تولستوی در جنبه های مسیحیت آرزو دارد، نباید از رویکردهای مختلف به تفکر در مورد زندگی و معنای آن که برای کسانی که ممکن است چنین موضوعاتی را نابغه می دانند، از بین نرود. من نمی توانستم کمک کنم، اما فکر می کردم که راه خودم، به نظر می رسید، پیدا کردن صلح در راه لری در مواهام Razors Edge، در آن اعتقاد دارم که بدون ایمان، هیچ نقطه ای وجود دارد. بنابراین بدون ایمان، زندگی بی معنی است. افکار من در اینجا اگراست Tolstoys در آن است که او به دنبال یک توضیح منطقی است، اما تنها 0 = 0 پیدا می کند، که هیچ توضیحی در همه نیست. به نظر می رسد فراتر از عقل منطقی است و به نظر می رسد که فلسفۀ خود را در روشنفکران روشن می کند. اعتراف تولستوی ها قطعا غذا برای اندیشه بود. این یک جفت گیری عالی از آثار استاد است، پس از روزهای شکوه آنا کارنینا (که بعدا آن را دید به عنوان یک نفرت)

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب مرگ ایوان ایلیچ


 کتاب پی پی جوراب بلند(جلد اول)
 کتاب ایلیاد و اودیسه
 کتاب اولیس
 کتاب همچنان به هیچ وجه
 کتاب اسب ها و آدم ها
 کتاب سرخپوست می رود