کتاب کوری

اثر ژوزه ساراماگو از انتشارات مروارید - مترجم: اسدالله امرایی-برترین کتاب های تاریخ انجمن کتاب نروژ

کوری یک‌حکایت اخلاقی مدرن است، و مانند داستانهای اخلاقی کهن پیام یا پیامهایی‌اخلاقی را، امّا برای مخاطبی‌امروزی، درخود نهفته‌دارد. به‌همین‌دلیل است‌که باز مانند آن‌داستانها، قهرمانهایش نه به‌نام بلکه با یک‌صفّت یاد می‌شوند، و درآغاز کتاب نیز با نقل‌قول از اثری‌ناموجود به‌نام کتاب موعظه‌ها، به‌ما یادآوری می‌شود که این‌رمان یک‌موعظه است: موعظه‌ی رعایت‌کردن و مراعات. دنیای سراسر سفیدی پلید و وحشتباری که کورشدگان داستان در آن به‌سر می‌برند خاویه‌ی بی‌نظمی و آشفتگی است‌که نظم روابط انسانی برآن حاکم نیست و در آن مهمترین‌چیزی‌که انسانها نمی‌بینند حقوق یکدیگر است. ساراماگو چهره‌ی مسیحایی نجاتبخشی را جستجو می‌کند که دوباره درس محبّت را به آدمها بیاموزد.


خرید کتاب کوری
جستجوی کتاب کوری در گودریدز

معرفی کتاب کوری از نگاه کاربران
كتاب كوري يكي از بهترين كتاب هايي بود كه من تا به حال خوندم. اينقدر در داستان غرق شده بودم كه حتي فرصت نوشتن جملات زيبايش را پيدا نكردم و به همين خاطر مي خوام در اولين فرصت براي بار دوم بخونمش تا جملات قشنگش رو براي هميشه براي خودم بنويسم....

خلاقيت نويسنده اش برام قابل تحسين بود.

ولي اصلا نمي تونستم تصور كنم كه اگر واقعا چنين اتفاقي كه براي شخصيت هاي اين داستان افتاد، روزي اتفاق بيفته حال و روز ما چطوري ميشه!

نكته ي جالب براي من اين بود كه هيچ كدوم از شخصيت هاي داستان اسمي نداشتند و حتي در مكالماتشان هم اسم همديگر را صدا نمي كردند...
نوع نوشتار كتاب هم جالب بود
اينكه بين مكالمات تمايزي ايجاد نكرده بود و خواننده از روي حرف ها بايد تشخيص مي داد كه اين كدام شخصيت است كه مشغول حرف زدن است... يه جورايي يعني اينكه شخص مهم نيست و فقط بيان انديشه و واقعيت مهم است...

خواندن اين كتاب رو به هر كسي كه تا به حال نخوندش توصيه مي كنم.



مشاهده لینک اصلی
Ensaio Sobre a Cegueira, José Saramago
عنوان: کوری؛ نویسنده: ژوزه ساراماگو؛ مترجم: اسدالله امرایی؛ تهران، مروارید، 1378؛ در 388 ص؛ شابک: 9646026702؛ چاپ سوم 1379؛ چهارم 1380؛ پنجم 1381؛ ششم 1383؛ هفتم 1384؛ هشتم 1385؛ نهم 1386؛ سیزدهم 1389؛ موضوع: داستانهای نویسندگان پرتقالی - قرن 20 م
مترجمین دیگر: مهدی غبرائی، تهران، نشر مرکز، 1378؛ در 360 ص؛ شابک: 9643054748؛ در 360 ص؛ چاپ ششم 1383؛ عنوان دیگر: هیولای سفید؛ چاپ دیگر: نشر مرکز، 1382؛ چاپ بیست و پنجم 1394؛ کیومرث پارسای، تهران، روزگار، 1390، در 272 ص؛ نسیم احمدی، تهران، نسل آفتاب، 1389؛ در 394 ص؛ شابک: 9786005845185؛ فاطمه رشوند، آوای مکتوب، 1392؛ در 263 ص؛ مینو مشیری، تهران، علم، 1378؛ در 366 ص؛ چاپ نهم 1381؛ ترمه شادان، تهران، هنر پارینه، 1393، در 420 ص؛ چاپ دوم 1394؛ عاطفه اسلامیان، تهران، نگارستان کتاب، 1385، چاپ بعدی 1386؛ در 412 ص؛ مرتضی سعیدی تبار، قزوین، آزرمیدخت، 1394، در 408 ص؛ قم، آوای ماندگار، 1395؛ در 376 ص؛ محمدصادق سبط الشیخ، تهرن، میرسعیدی، 1391، در 366 ص، چاپ دیگر: تهران، جمهوری، 1389، در 416 ص، چاپ دیگر: تهران، چلچله، 1394، در 368 ص؛ بهاره پاریاب، تهران، رادمهر، 1389، در 400 ص؛ فرزام حبیبی اصفهانی، تهران، میلاد، 1395، در 368 ص؛ جهانپور ملکی الموتی، تهران، سپر ادب، 1395، در 362 ص؛ زهره روشنفکر، تهران، مجید، 1392؛ در 392 ص، چاپ دیگر: تهران، آوای الف، 1392؛ در 392 ص؛ محمدمهدی منصوریان، تهران، نیک فرجام، 1395؛ در 362 ص؛ مجید شریفیان، تهران، شبگبر، 1394، در 279 ص؛ زهره مستی، قم، نوید ظهور، 1394، در 382 ص؛ فاطمه امینی، تهران، شاپیکان، 1394، در 415 ص؛ میلاد یداللهی، تهران، ابر سفید، 1395؛ در 368 ص؛ کورش پارسا، تهران، حوض نقره، 1390، چاپ سوم 1394؛ در 318 ص؛ عبدالحسین عامری شهرابی، تهران، دبیر، 1390، در 420 ص؛
ژوزه ساراماگو، نویسنده­ ی پرتغالی (زاده­ ی 16 نوامبر 1922 و در گذشته 18 ژوئن 2010) برنده­ ی جایزه­ ی نوبل ادبیات در سال 1998 میلادی است. سبک ادبی منحصر به فرد، از ویژگی آثار «ساراماگو»ست، او از جملات بسیار طولانی استفاده می­کند، که گاه در آن جمله، زمان تغییر می‌کند. گفتگوها را پشت سرهم می‌نویسد، و مشخص نمی‌کند که کدام جمله را، چه کسی گفته است. ساراماگو، پیرو سبک «رئالیسم جادویی»ست، آثارش را با آثار نویسندگان اسپانیایی زبان آمریکای لاتین، می‌سنجند، اما ایشان خود را، ادامه دهنده ی ادبیات اروپا، و تأثیرپذیری خود را بیشتر از «گوگول» و «سروانتس» می‌داند. ایشان، در دل داستان‌هایش، از جملات طعنه­ آمیز سود می­برد، تا ذهن خواننده را از حوادث تخیلی، و غالبا تاریخی داستان خود، به واقعیت‌های جامعه امروز برگرداند. نوک پیکان کنایه‌های ساراماگو معمولاً مقدسات مذهبی، حکومتهای خودکامه و نابرابری‌های اجتماعی است. رویکرد ساراماگو علیه مذهب، آنچنان در رمان‌ها و مقالات او آشکار است، که وزیر کشور پرتغال در سال 1992، در پی انتشار کتاب انجیل به روایت عیسی مسیح، نام ایشان را از فهرست نامزدهای جایزه ادبی اروپا حذف کرد، و کتاب را توهینی به جامعه کاتولیک پرتغال خواند، ساراماگو پس از آن بود که به همراه همسر اسپانیایی‌اش، به تبعیدی خودخواسته به لانساروت، جزیره‌ای آتشفشانی، در جزایر قناری در اقیانوس اطلس رفت، و تا آخر عمر در آنجا اقامت گزید. علی­رغم تمام انتقاداتی که از نگرش بدبینانه ساراماگو نسبت به دنیا می‌شود، تعجب­ آور است که آثارش را خوانشگر ایرانی می­پسندد. شهرت ساراماگو در ایران با ترجمه­ ی همین کتاب کوری در سال 1378 هجری آغاز شد، کوری را سه مترجم متفاوت به فارسی ترجمه کرده­ اند. ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی
\"من فکر نمی کنم کور شدیم، من فکر می کنم ما کور، کور، اما دیدن، افراد کور که می بینیم، اما نمی بینیم.\"\nجور © Saramago € ™ s کورکورانه را می توان به عنوان یک تمثیل برای یک جهان که در آن ما می بینیم، اما در واقع غافل از آنچه که در اطراف ما است. این یک شرایط انسانی است، بدون تردید یک بیماری است که در زمان معاصر فقط تحریک شده است. @ .. همچنین این کوری این است که در جهان زندگی کنیم که در آن همه امید رفته است. @ کور شدن بیش از یک رمان دودویی است، این یک کار فلسفی است که باعث می شود ما در مورد شیوه زندگی ما تعجب کنیم. علاوه بر این، این حقیقت وحشتناک را به ارمغان می آورد که چگونه از دست دادن تنها یک معنا تقریبا بلافاصله می تواند جامعه ما را از بین ببرد، تمدن ما به هیچ وجه نابود نمی شود. مردم به زحمت غیرقابل تصور و تغذیه برای غذا و آب مانند حیوانات زندگی می کنند. @ به عقب رفتن به انبوه اولیه، گفت: پیرمرد با اپی تیک سیاه، با این تفاوت که ما چند هزار مرد و زن در طبیعت بی حد و حصر، اما هزاران میلیون نفر در جهان ریشه کن و خسته، و نابینا، ...@\nبنابراین، همه چیز در مورد انسان بودن است، با فضیلت های بنیادی و نادرست آن. در دنیای بدون چشم انداز تنها صدای ما باقی می ماند. انقلاب، می توان گفت: مردم دیگر با ظاهر خود شناخته نمی شوند، در حال حاضر بی ارزش هستند. ارزش های بیرونی به واسطه نوع شخصیت هر یک جایگزین می شوند. وضعیت اجتماعی همانطور که ما آنها را بیشتر شناختیم بیشتر نیست. و در یک دنیای بی نظیر: در اینجا یک دولت باید وجود داشته باشد، نخستین مرد کور، من مطمئن نیستم، اما اگر وجود داشته باشد، دولت نابینایان خواهد بود که قصد نابینایی را داشته باشد، یعنی هیچ چیز تلاش برای سازماندهی هیچ چیز سپس هیچ آینده ای وجود ندارد ... @\nکار ساراماگو به من یادآوری می کند که ویلیام گلینگ، پروردگار مگس ها، هر دو در مورد فروپاشی تمدن ما است که ما آن را می دانیم. کورکورانه یک شاهکار و یک یادآوری مهم برای ما است که از چندین چیز که ما را به عهده می گیرد قدردانی کنیم، به اطراف نگاه کنیم و واقعا ببینیم. بدون دیدگاه صادقانه و دقیق، وجود ما می تواند تجزیه شود .___

مشاهده لینک اصلی
زیبایی نهفته در چشم از بیننده است. چه عجیب و غریبی است که کتابی که از دست می دهد، از دست دادن، کثافت، غارت، غم انگیز، بی رحمی، بی نظمی، فریب دادن، بی عدالتی، بی نظمی، قتل، تجاوز، بدبختی، غفلت، رها شدن، مرگ و رنج غیر قابل تصور در آغوش آن، احساس زیبایی، زیبایی قریب به اتفاق. زیبایی آنچه را که می خواهی بپرس این انعطاف پذیری، شجاعت و روح انسانی غیرقابل نفوذ است که شاید آن را در معرض آن قرار دهد، وقتی که آن را به صورت بی رحمانه به پایینترین گودال متصل می کند. سبب پختگی می شود - یک شهر که در آن مردم بدون هیچ هشدار یا ضعف تاریخ شروع به نابودی می کنند . یک مرد پشت ماشین، یک دزد فرار از پشت درب، چشم پزشک خواندن کتاب مرجع، یک دختر تماس در میان عشق عشق - این لحظه، آنها در مورد کسب و کار خود و بعدی، آنها کور هستند. همانطور که این تهدید وحشتناک، نسبت به یک اپیدمی در هیچ زمان وحشت زده ای به دست نمی آورد، دستگاه دولتی با تسخیر کور و آلوده و اعزام آنها به قرنطینه عمل می کند. حوادثی که از آن به بعد گسترش می یابند، به یک گواهی محکم از محدودیت هایی که انسان ها با ضعیف ترین دستها، اما قوی ترین باورها را تحریک می کنند، رشد می کنند. Saramago قلب خود را شکاف می دهد و اجازه می دهد که خون را به صحبت کردن، برای چگونگی دیگر توضیح بی عیب و نقص از زمین که در اثر حملات فزاینده نیازهای فیزیکی فرو می رود و در حال افزایش است و از چرخش خستگی ناپذیر دیواره های ذهنی، در همین مورد است؟ با گذشت زمان، و همچنین تبادل اجتماعی و ژنتیک، ما وجدان خود را در رنگ خون و نمک اشک ها قرار دادیم، و به نظر می رسید که ما کافی نیستیم، چشمانمان را به نوعی از آینه به داخل وارد می شود، به همین دلیل آنها اغلب بدون رزرو نشان می دهند که ما به طور صریح تلاش می کنیم انکار کنیم. \"نزدیک شدن کور نزدیک و حفظ نزدیکی به گله ای از آنتلیپ های بی نظیر است؛ همیشه هشدار اما نه بدون احساس غرق شدن سقوط طعمه، در نهایت. در میان این کوری غلیظ، غذا تقاضا می کند و آب باعث گریه می شود، گریس می شود و دوش خشک می شود. گاوها از داخل آنها ظاهر می شوند، مثل انزال زودگذر یک بدن مسموم، که اغلب از قدرت آشکار خود نابودی آن آگاه نیستند. با ورود به این نقطه، حسابداری کور، خسته از توصیف بسیار بدبختی و غم و اندوه، اجازه می دهد تا فلز خود را به پشته به سقوط به جدول، او با دست لرزان برای قطعه نان غلیظ که او را به سمت کنار قرار داده بود در حالی که او انجام تعهدات او به عنوان مترجم انتهای زمان، اما او آن را پیدا نمی کند، زیرا یکی دیگر از کور مرد، که حس بوی از بسیار ضروری شد، آن را فیلتر کرده بود. ما چه می دانیم چه توانایی داریم؟ از بالا ما می توانیم خودمان را القا کنیم؟ از کمترین ها می توانیم خودمان بچرخیم؟ آیا ما حتی می دانیم که اگر به گله ها و زخم های ناخوشایند روده پرتاب شود، آرمان های بلند ما می توانند خسته کننده شوند و میل میل به زنده ماندن در هر قیمتی می تواند عالی باشد؟ او می دانست که اگر لازم بود، دوباره کشتن می کرد، و هنگامی که لازم است کشتن، خواسته خود را به عنوان او در جهت راهرو هدایت کرد، و او خودش به این سوال پاسخ داد: \"چه چیزی هنوز زنده است، مرده است.\" اما از این خاکستر غم انگیز اندامهای انسان است که روح انسان بوجود می آید. مانند یک ققنوس تازه متولد شده، در پف های کوتاه نفس می کشد اما هرگز تنفس را متوقف نمی کند. انعطاف پذیری تازه، بدون توجه به اینکه چگونه تهدید می شود، گروه کور را نفوذ می کند، که دردناک به سمت آینده ای که در نابینایی خود سفید است، اما در جمع آوری قابل تصور است. هنگامی که یک دست تنها باهم قفل می شود و یک کودک گریه می کند، هنگامی که یک روح واحد شادابی و فداکاری های گمشده را انجام می دهد، زمانی که صدای شجاع و شجاع، قبیله اش پیدا می شود، جهان دیگر سفید نمی شود؛ رنگ آن را دوباره به دست می گیرد. در حالی که این کتاب را خواند، قدرت آن را در هر صفحه، آسیب پذیری آن در هر نوبت احساس کردم. در بسیاری از موارد، این یک تمثیل زندگی بود. برای هر بار بر روی روح ما یک اهرم مربوطه برای برطرف کردن آن وجود دارد. (مشاهده اسپویلر) [یک شخصیت انفرادی است که به طور معجزه آسایی در تمام کتاب نگهداری می شود. (پنهان کردن اسپویلر)] و متقاعد سازگار است که همه چیز برای تبدیل شدن به رایگان است. باید این را آسان بیاوریم، برکت دادیم. باید با احتجاج های غیر منتظره، خاطراتی داشته باشیم که داشته ایم (یا می شود). پزشک ما گفت که ما هم اکنون نصف مرده است، ما هنوز هم نیمه زنده هستیم، به همسرش پاسخ داد.

مشاهده لینک اصلی
این که آیا شما آن را به عنوان یک تمثیل و یا غیره تفسیر می کنید، بیشتر متوجه خواهید شد که کورکورانه در مورد انسان بودن و فضایل و بدی هایی است که طبیعت بنیادین انسان را تعریف می کنند. در جهان پر از نابینایان، جایی که تمدن، همانطور که می دانیم، به طور کامل رو به وخامت گذاشته است، مردم بر اساس حرفه، وضعیت اجتماعی، ظاهر بیرونی و غیره، شناخته نمی شوند و بر اساس حرفه، وضعیت اجتماعی، و غیره مورد قضاوت قرار نمی گیرند. و نوع شخص یک است. هنگامی که مردم برای بقا تلاش می کنند، سخت تلاش می کنند تا به زندگی ادامه دهند، همه اظهارات بیرونی را رها می کنند و ماهیت واقعی خود را نشان می دهند. اعمال و رفتار آنها آینه شخص در داخل آن است. و این است که چگونه Saramago اجازه می دهد تا ما هر گونه سایه ای از طبیعت انسانی را ببینید و به طور موثر تاثیر روانی اپیدمی را با توصیف اقدامات مردم در این جهان کور نشان می دهد. ما، به عنوان نژاد بشر، افتخار در تمدن ما ساخته شده برای خود و چگونه ما جهان را به گونه ای تغییر دادیم که دیگر اشکال زندگی وجود نداشته باشد. نابینایی حقیقت وحشتناکی را در مورد اینکه چطور تمام نظام و تمدن به کلی از بین میرود، اگر فقط یکی از حواسمان را از دست بدهیم، به ارمغان می آورد. افرادی که به صورت غیرقابل تصور و بیحوصلگی زندگی می کنند، زندگی می کنند و مانند حیوانات غذا و آب می خورند. @ به عقب افتادن انبوه اولیه، گفت: پیرمرد با چشم سیاه، با این تفاوت که ما چند هزار مرد و زن در یک بزرگ، ماهیت ناخالصی، اما هزاران میلیون نفر در جهان ریشه دار و خسته، و کور، ...باید یک دولت باشد، گفت: اولین کور مرد، من مطمئن نیستم، اما اگر وجود دارد، آن خواهد بود دولت کور که قصد نابینایی را دارد، یعنی چیزی جز تلاش برای سازماندهی هیچ چیز نیست. پس از آن هیچ آینده ای وجود ندارد ... @ در سمت مثبت، حتی در زمان ناامیدی کامل، مردم همه چیز را می کنند تا بتوانند زنده بمانند. روحیه ای که آنها را می کشد و تلاش می کند به احکام زندگی احترام بگذارند. صدای روایت به صورتی بسیار صادقانه برخورد می کند. راوی توضیحی شفاف از آنچه که در حال وقوع است، ارائه می دهد، بدون آنکه تلاش کند تا وحشت از وضعیت را کاهش دهد و یا بدبختی مردم را فریب دهد. روایتگر فاصله ای احساسی را حفظ می کند و قضاوت در مورد آنچه را که می بیند ارائه نمی دهد. روایت، با هر وسیله ای خشک نیست. لحظات مناسبی با عشق و محبت وجود دارد، و چندین تیره تر است که یک تکان دادن را به وحشت می اندازند. نوشتن، هر چند ساده، با معناست. و بسیاری از این ایده ها با شناسایی و درک آن آسان است، زیرا آنها از طبیعت انسانی خیلی دور نیستند که ما در دنیای واقعی نیز روی آن روبرو هستیم. آنها اغلب چیزهایی هستند که ما قبلا می دانستیم و درک می کردیم، اما در مورد ساراماگو آنها را به نمایش گذاشتند. @ .... از آنجایی که ما می دانیم که دلیلی و بی منطق انسان در همه جا یکسان است. @ به عنوان یک رمان دیستوپنی، Blindness بسیار متقاعد کننده است یکی من به یاد دارم خواندن پروردگار مگس ها را نیز می دانم که در مورد تمیزکاری کامل است. من هرگز نمی توانستم فهمیدم چه چیزی ممکن است باعث غرور قتل در بچه های بی گناه شود. از سوی دیگر، با چشم پوشی، دشوار است تصور کنیم که چطور چیزها بهتر از آنچه که در کتاب نشان داده شده اند بهتر شده اند. @ نه، من خوش بین نیستم، اما من نمیتوانم چیزی بدتر از وجود حال ما را تصور کنم. خوب، من کاملا متقاعد نشده ام که محدودیت هایی برای بدبختی و شرارت وجود دارد. @ ساراماگو سعی نکنه توجیه برای انجام دادن درس ها را ارائه کند، اما همه چیزهایی که ما در مورد آن خواندیم بسیار امکان پذیر است و برای شک و تردید وجود ندارد. این بخش مخصوصا درمورد افراد پناهندگی بود که این کتاب را به من یادآوری می کند. یک نفر نمی تواند از طریق آن بخش بدون یک توده در گلو بخواند. احساس ناامیدی که غلبه می کند، متواضع است. @ .. همچنین این کوری این است که در جهان زندگی کنیم که همه امید از بین رفته است. @ کور کشیدن یادآور ماست که از چندین چیز که به عهده می گیریم سپاسگزاریم، اما بدون آن وجود وجود دارد می تواند خراب شود. @ .. هنگامی که تجربه زمان ما چیزی جز آنچه که مردم کور، تنها کوری است وجود دارد... من فکر نمی کنم ما کور، من فکر می کنم ما کور، کور، اما دیدن ، کور افرادی که می بینند، اما نمی بینند.اگر می توانید ببینید، نگاه کنید. اگر بتوانید نگاه کنید، مشاهده کنید. (از کتاب اظهارات) @

مشاهده لینک اصلی
فقط تصور کنید که شما همیشه در مورد زندگی روزمره خود هستید؛ یک روز عادی، همه چیز باید همانطور باشد که همیشه باشد. اما پس از آن، به طور ناگهانی، بدون هیچ گونه پیش آمدی، به طور کامل کور می شوید. یک ثانیه دیگر دنیا را می بینید، همانطور که می دانید، بعد سفیدپوست کامل و بی نظیر را تجربه می کنید. سپس تصور کنید که به متخصصان سلامت قابل اعتماد بروید تا بتوانند به انتهای آن برسند ... دکتر نمی داند چه چیزی با شما اشتباه است، اما شما مطمئن هستید که او متوجه می شود و بر اساس آن تجویز می کند. و سپس دکتر کور می شود اما نه تنها او - همه کسانی که با آنها تماس گرفته اید، همان کوری ناگهانی سفید را تجربه می کنند. این وضعیت گسترش می یابد و در عرض چند ساعت نگه می دارد ... به زودی این کوری مسری مانند آتش سوزی گسترش می یابد و هیچ کس نمی داند که چگونه آن را درمان کند. در مورد نگرانی های کور صحبت می شود. این کتاب خیلی ترسناک است و بنابراین واقعی است. کورکورانه یک مفهوم بیگانه مانند هیولا و ارواح نیست، نه بیماری های مسری است. پس تصور کنید که بیماری ناشی از کوری ناگهانی است که از یک فرد به یک دیگر سریعتر از سرماخوردگی گسترش می یابد. این کتاب یک داستان است که می تواند اتفاق بیفتد، به طوری که آن را ارائه می دهد سطح رئالیسم است که در میان دیستوپیک های سنتی تر قبل از هجوم دنیاهای دیوانه وار و یا ناقص ساخته شده در سال های اخیر رایج است. یکی از مسائل اصلی خوانندگان با این - اگر آنها وجود داشته باشد - سبک نوشتن است. آن نوشته شده است در بلوک های بزرگ از متن با نشانه های کمی، بدون نشانه سخنرانی، و بسیاری از جملاتی اجرا شده است. این می تواند کمی نگرانی، اما من حدس می زنم که پایان جهان برای شما. من در واقع آن را باور نکردنی در ایجاد هوا وحشتناک کور، که ساراماگو به وضوح می خواستم به تحمیل آن. افرادی که در اطراف سفید می شوند، امیدوارند که هیچ کس در اطراف آنها را آسیب نبیند و در صورت عدم انجام هر کاری در مورد آن، قادر به انجام هر کاری باشد. استفان فرای یک بار گفت: \"شما کسی هستید که وقتی کسی به دنبال آن نیست، @ و در این دنیا هیچ یکی تماشا می کند ترس در حال وقوع است و بعضی از آنها می خواهند از ترس و یا تسلیم شدن به آن بهره ببرند. من فکر کردم این یک پرتره ترسناک و قابل اعتماد از فروپاشی جامعه است. بسیار توصیه می شود. وبلاگ | Leafmarks | فیس بوک | توییتر | نمایش مشخصات عمومی | وبلاگ Tumblr

مشاهده لینک اصلی
خوزه ساراماگوس کورکورانه، تنها در مواردی ناراحت کننده است، و نه کاملا قانع کننده و نه همه جالب. خواندن ساراماگوس تنها در خوانندگان ناامید کننده است که لحظه ای برای تصورات خود از صفحه فراتر می روند. بله، داستان ساراماگوس یک ایده هوشمندانه است، و بله، او یک تمثیل عمدی ایجاد می کند تا ما را به فکر ماهیت بشریت بسپارد، اما ایده هایش به وضوح از یک مرد سفیدپوست ممتاز در یک ملت اروپایی محسوب می شود. عکس های خود را از زنان و مردانشان نه تنها نشان می دهد، بلکه ساراماگو هرگز نباید خود را در جهان بچرخاند. اگر او این کار را انجام داد، متوجه شدم که هزاران پاسخ آسان برای معضلات شخصی که او برای کاراکترهایش ایجاد کرده بود، وجود داشت، و سپس می توانست بیشتر بر روی کثیفی داخلی روح خود تمرکز کند تا مجرای خارج بدن آنها. کورکورانه شایستۀ یک برنده نوبل نیست

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب کوری


 کتاب پی پی جوراب بلند(جلد اول)
 کتاب ایلیاد و اودیسه
 کتاب اولیس
 کتاب همچنان به هیچ وجه
 کتاب اسب ها و آدم ها
 کتاب سرخپوست می رود